روز ۶۶- خبرنگار بی رحم
نمی دونم باید از چی ساخته شده باشی که دلت بیاد یه موجودی رو که زندگیش رو گذاشته و دست زن بچه اش رو گرفته و فقط با یه امید...نه چیز...
روز ۶۵- روز اول مدرسه و من
امروز اولین روز مدرسه هاست. منم الان کالج هستم و با شما از کتابخونه جدید این کالج کوچک به ظاهر بزرگ صحبت می کنم. همه چیز خوبه...یعنی باید...
روز ۶٣- نونی که همه رو بیدار کرد.
ابجی گذاشته بود نون درست شه توی دستگاه نون پزیش. از بس تقو توق کرد همه بیدار شدن. حالم... خوبه! دام نمی دونم گاهی از خودم و این حس دمروی...
روز ۶٢-از سرزمین سرسبز پنسلیوانیا با شما صحبت می کنم
ساعت ٨.٣٠ همه خوابن و من باز بیدارم. سفر خوب بود. کلی خندیدم توی راه. دم مرز اقای مرز بان ازم پرسید فود داری، دقیقا بعد از مشرب و دخانیات...
روز ۶۱- مسافر سرزمین پ. آی
هیچی دیگه امروز قرار بریم سفر. کلی از صبح داشتم می پختم و می شستم. الان نون ها پخته، فلافل ها حاضره. اشپزخونه تمیزه و ما تقریبا حاضریم که...
روز ۶۰-عمه جان
دیشب خواب عمه جانم رو دیدم. عمه بزرگه. یه زن درد کشیده فوق العاده مذهبی. یه موجود خاص بامزه. کسی که سواد خوندن و نوشتن و در حد کلاس دوم...
روز ۵۹- همین روزهای ساده
صبح که از خواب پا شدم اینترنت بودااا…یه هوووی قطع شد. همسر بیچاره می خواست از خونه کار کنه. آخر سر مجبور شد بره. با یه ساعت تاخیر رسید...
روز ۵۸- دکترای امروز
دیشب بسیار بد خوابیدم. یعنی در حدی که ۳ بار با جیغ بیدار شدم. هر بار استرس بیشتری گرفتم. کلا از اون شب های بد بود. خدا رو شکر خواب بود....
گزارش ماه آگوست
برخلاف اون چیزی که فکر می کردم این ماه اصلا وزن کم نکردم. کردم هااا..سایز کم کردمهااا…اما وزن نهههه…یعنی نمی دونم چی شده. یه هووو زیاد...
از دو ساعتی مونترال با شما هستم...
من هی می گم من یه خر درون دارم. کسی باورش نمیشه! بیا!!! همسر از کار که اومد هی بهونه می گرفت. منم کلا وقتی اون حالش بده، حالم خوبه!!!...