روز ۵۹- همین روزهای ساده
صبح که از خواب پا شدم اینترنت بودااا…یه هوووی قطع شد. همسر بیچاره می خواست از خونه کار کنه. آخر سر مجبور شد بره. با یه ساعت تاخیر رسید محل کار.
منم دیدم اینترنت نیست، پاشدم رفتم ۱.۳۰ راه رفتم. رسیدم خونه اینترنت اومده بود(خوش اومده بود) یعنی اینقدر این زندگی ما به اینترنت مربوطه که حد نداره.
بعدشم نشستم از الان برنامه تکسگوینگ همون عید شکرگزاری و ریختم. با بچه های مونترالی هماهنگ کردم. امیدوارم درست بشه این برنامه. کلی حال میده. یه عالمه ویلا و اینا دیدم برای یه ویکند. چندتاش و انتخاب کردم برای اجاره و لینکش و فرستادم. فعلا فقط ماشین و صد در صد کرایه کردم. بلیطم ایشالله همسر بیاد می خرم. آخ جووونمی مونترال!!! البته خوشحالی برای مونترال نیست، برای ادم های اونجاس. عروس، و مهمون اون هفته و اینا!
الان دارم نون درست می کنم. ههه…یعنی می خوام درست کنم. فعلا خمیرمایه رو زدم و منتظرم این ساعت اعلام کنه که دقایق سپری شده و میشه ارد و اضافه کرد.
راستی…
کفش کتونی اسکیچرزم بعد از سه بار توی بارون راه رفتن بو گرفته بود. با اینکه من خیلی خوب می شستمش بعدش، اما خوب طفلکی یه بویی می داد…روز دوشنبه قشنگ شستمش…بوش نرفت. امروز توی یه سطل اب گرم قشنگ خیسش کردم. بعد یه دو قاشق جوش شیرین ریختم و نصف لیوان سرکه… گذاشتم بمونه توی آب برای یه ساعت. الان قشنگ بوش رفته. انگار نو نو هست. هیچ بوی نمی ده(البته قشنگ بعدش شستمش ها..یعنی انداختمش توی ماشین لباسشویی کوچلوم یه نیم ساعتی واسه خودش با مایع لباسشویی شسته شد…اما دفعه قبلم این کار رو کرده بودم و بوش نرفته بود)…الان حسابی احساس خوبی دارم. فکر کنم علت بوش فوم تهش بود…کفش های دیگه با اینکه من همیشه پام توی اب بوده و هست، تا به حال بو نگرفته بودن…اصلا یه وضعی بود.
خوب…
من برم نونم و بپزم…
خیلی هم خوبم.
باید خوب باشم…زندگی نمی خواد من شاد باشم و خوب. من باید باشم در نتیجه!
شب و روزتون بخیر و شادی