روز ۶٢-از سرزمین سرسبز پنسلیوانیا با شما صحبت می کنم
ساعت ٨.٣٠ همه خوابن و من باز بیدارم. سفر خوب بود. کلی خندیدم توی راه. دم مرز اقای مرز بان ازم پرسید فود داری، دقیقا بعد از مشرب و دخانیات...


روز ۶۱- مسافر سرزمین پ. آی
هیچی دیگه امروز قرار بریم سفر. کلی از صبح داشتم می پختم و می شستم. الان نون ها پخته، فلافل ها حاضره. اشپزخونه تمیزه و ما تقریبا حاضریم که...


روز ۶۰-عمه جان
دیشب خواب عمه جانم رو دیدم. عمه بزرگه. یه زن درد کشیده فوق العاده مذهبی. یه موجود خاص بامزه. کسی که سواد خوندن و نوشتن و در حد کلاس دوم...


روز ۵۹- همین روزهای ساده
صبح که از خواب پا شدم اینترنت بودااا…یه هوووی قطع شد. همسر بیچاره می خواست از خونه کار کنه. آخر سر مجبور شد بره. با یه ساعت تاخیر رسید...


روز ۵۸- دکترای امروز
دیشب بسیار بد خوابیدم. یعنی در حدی که ۳ بار با جیغ بیدار شدم. هر بار استرس بیشتری گرفتم. کلا از اون شب های بد بود. خدا رو شکر خواب بود....


روز ۵۳- یه غذای هیجان انگیز نیاز است
دیروز جاتون خالی یه پیتزا درست کردم، فوق العاده خوشمزه. اما قیافه نداشت، واسه همین دلم یه غذای هیجان انگیز می خواد. یعنی از اینا که توی...


روز ۵۲- این سرورهای بی خود
یه سوال، آیا بلاگر هنوز توی ایران فیلتر هست؟! خوب برم سر اصل مطلب: الان از یه پیاده روی صبحگاهی دلپذیر می ام. یعنی می گم آب و هوای اینجا...


روز ۵۱- نی نی و حسادت من
مادر شوهر هی عکس از نی نی تازه می فرسته…هی من لبم و گاز می گیرم و سعی می کنم این موجود زبون تند درونم و کنترل کنم که چیزی نگه. عکسهای نصف...


روز ۴۹- من لوس خسته ...تنبلی بی حوصله
بعضی روزها بدنت بهت می گه هی فلانی تو خسته ای…توی این روزها من اصلا به بدنم اهمیت نمی دم اولش، بعدش همچین بهت ثابت میشه که خر بودم که نگو...


روز ۴۸- خسته...خواب
اینقده خسته بودم که نفهمیدم چه جوری خوابم برد،وقتی بیدار شدم دیدم ساعت ۴ بعد از ظهر هست و من دو ساعتی و خوابیدم…دقیقا شکل جنازه!خونه رسما...

