روز ۴۷- من به کی رفتم
وقتی بچه تر بودم، خیلی غصه می خوردم که چرا من هیچ شباهتی توی چهره ام به مامانم ندارم، جز حالت چشمام و رنگ نسبتا روشنشون. مامان موجود فوق...


روز ۴۶- تفاوت فرهنگی
گاهی فکر می کنم دختران شبیه من زیادی حساس هستند، بعد دقیقا همون لحظه اتفاقی می افته که می گم خوب حساس بودن صد در صد لازمه زندگی هست… کلی...
روز ۴۴-بی اعصاب می شویم
همچینی عصاب ندارم، مهمون که رفت انگار یه مشت نعمتم رفت. به مهمون اس ام اس زدم،تا رفتی این شهر دم کرد، غصه خورد…اس ام اس زد بیاید شهر...


روز ۴۲- همین جوری...کم کم
بعضی وقتها حس تنبلی کار دست ادم می ده، مثلا امروز من مهمون داشتم اما فقط یه غذای ساده برای صبح درست کردم. یعنی من و یکی تادیب کنه… خوبید...


روز ۴۱- پشته لگد زد
یعنی من یه موجود بی گناهم که حشرات دوستم داره… این چشم های من است…پشه لگد زد… امروز رفتیم کمی اطراف تورنتو با دوست عزیز…خیلی خوش گذشت. و...


روز ۴۰- دیونه درون
من دارم به یه نتیجه می رسم…در من یه موجود دیونه زندگی می کنه که گاهی نمایان می شه. اینجا سیستم جالبی که داره ادمهایی هستن که والینتیر...


روز ۳۹- مهمون بارون می شویم
الان عصاب مصاب تعطیل هست، در حد تیم ملی… بابا مریضه خفن…یعنی الان استرس پدر داره خفم می کنه… به کسی هم مثل همیشه نمی شه گفت. همسر همیشه...


روز ۳۸- منتظر یه مهمون...
دیشب یه خواب خیلی بد دیدم که بیدار که شدم می لرزیدم. همسر و ساعت ۴.۳۰ بیدار کردم که بیا من و بغل کن…طفلک کف کرده که من چم شده. بعدش صبح...


روز ۳۷- من و این عشق...
چند وقت پیش خواهرم که داره یه دوره کاراموزی توی یاهو می بینه یه عکس فرستاد توی وایبر خونواده در آغوش این خانومه…(حالا اغوش نه ها، در...


روز ۳۵- از نخود پلو تا اینکه من خنگ نیستم.
خسته نباشم از مهمون داری. یعنی الان باید یه دوره برم بازپروری. کشته شدم…یعنی کشته ها. من بالاخره دیروز نخود پلو درست کردم بالاخره. خیلی...

