top of page

روز ۳۷- من و این عشق...

چند وقت پیش خواهرم که داره یه دوره کاراموزی توی یاهو می بینه یه عکس فرستاد توی وایبر خونواده در آغوش این خانومه…(حالا اغوش نه ها، در کنارش...نمک قضیه و زیاد نکنم)


منم گفتم ااا، چه دوست خوشگلی. هیچی دیگه گروه شد پر از خنده که این و نمی شناسی. منم همچین شکل خنگااا گفتم اون که آبجیه، اون یکی هم یه خانوم زیبا. هیچی دیگه کاشف به عمل اومد اون خانوم زیبا مدیر یاهو هست. دقیقا من همینم. الن رو هم نشناختم دیروز، در این حد خنگم…خوب چی کار کنم. من به محتوا کار دارم…


آقا من دیروز از بس فلفل خوردم، گلوم می خاره از دیشب مثل چی…در این حد که دلم می خواد انگشت کنم توی گلوم بخارونم و در بیارم. همین دیگه، ضعف خلقت هست. خدا باید یه در تعبیه می کرد روی گلو برای دسترسی به این وسطش که نه زبون می رسه نه دست و هیچی…فکر کن!


من کمی بیشعور شدم… زیر بارون موندم، شعورم نم کشیده. نمی گم چرا…چون خودم بیشتر غصه می خورم یادش می افتم. همین و بگم که مثل احمقا نشستم پشت یه موجود نازنین سه ساعت حرف زدم. دل پرم اصلا اصلا توجیه نمی کنه این حرکت شنیع من و.


راستی، امروز شد ۳ هفته که من هیچ فرآورده حیوانی نخوردم. البته با علم به اینکه فراورده حیوانی توش هست. بسیار راضی می باشم از خودم. دلم می خواد یه مدت Whole Food Plant Based Diet و دنبال کنم، یعنی روغنم نخورم. من اصلا توی خونه چربی نداریم که بخوریم. کلا توی یه غذای ۴ نفره من نصف قاشق چای خوری روغن نارگیل می ریزم، اونم فقط بخاطر طعمش. اما خوب دیروز توی رستوران کره ای فراید رایس اند کیمچی(برنج سرخ شده و کیمچی) خوردم. پر از روغن بود. البته نوش جونم. هر لقمه رو که خوردم حس می کردم دو قدم مونده تا بهشت.(الان اونایی که کیمچی خوردن می تونن بیان بگن که اااای این موجود بدمزه و اینقده دوست داری. و من توضیح می دم. من عاشق کلم و سیر و زنجفیلم. مواد اولیه کیم چی) به به…


اینم یه عکس از کیمچی توی یخچال من…خیلی زشته می دونم. اما اگه بدونی با یه برنج ساده چی می شه…وای من و بگیر…شدم شکل اون گربه توی هوا دنبال بوی غذا می رفت…کیم چی.



خدایش اگه غذاهای جنوب شرق اسیا رو دوست ندارید کیم چی هم خوب خوشتون نمی اد. من یکی از غذاهای مورد علاقم تریاکی هست و کلم سرخ شده خالی…یعنی شما من و کلم فرض کنید…بله در همین حد.


خونه ام الان کنف یکون هست. از وقتی پسر خاله رفت حال نداشتم تمیز کنم. امروز باز خونه تمیزی…یعنی فکر کنم توی نوشته های من نگاه کنید، هر سه روز یه خونه تمیزی مفصل و می بینید. من اینم دیگه…یعنی اصلا دغدغه ام هست توی خونم وسایلش یه خورده جا به جا می شه. او سی دی ندارم. اما کلا الان استرس می گیرم کسی بیاد ببینه مثلا خرسم سرش پایینه فکر بد کنه…

هههه


شاد و سلامت باشید


این سی کیلوی اضافه...

join us

 for the 

PARTY

Recipe Exchange @ 9pm!

من یه زنم در آستانه سی سالگی که از تلاشها، دغدغه هام، شسکت ها در راه لاغر شدن می نویسم.

  • Google+ Social Icon
  • Instagram Social Icon
  • Pinterest Social Icon
  • images.png
  • myfitnesspal.png
من و می تونید اینجاها دنبال کنید
آرشیو موضوعی
No tags yet.
bottom of page