روز ۲۱- من سالم می شوم به قیمت لاغری...
سلام به خودم، به سایه خودم و به روح پر فتوح خودم و اینا…
چطوری خودم؟
من خوبم خودم…
بماند این اراجیف.
کی از خواب بیدار شدم؟
هماکنون ساعت یک ربع به نه صبح است و بنده در کنار لیوان آب لیمو و فلفل و دارچینم در خدمت شمام. همچین موجود فعالی هستم من در روزهای یکشنبه. ساعت ۸ بیدار می شوم. خوب خستگی پیاده روی دو ساعته و خورده ای دیشب و مهمان ماهانه که تاخیرش اسباب دلهره شد باعث این موضوع بود. بماند…
آشتی با مامان؟
راستی دیروز یادم رفت بگم، با مامان اشتی کردم. کردم؟ آخه ادم با مادرش قهر می کنه؟ نه، قهر که نبودیم. کلا من و مادر بسیار از نظر شخصیتی شبیه هم هستیم. یعنی جفتی می دونیم الان فلانی داره به چی فکر می کنه. همین شباهت فراوان باعث می شه که وقتی اینجوری دلخور می شیم من از ایشون البته مادر بسیار بزرگوارن و دلخوری ندارن هیچ وقت از من بی ادب و بی نزاکت…همیشه سعی می کنیم به هم یه فاصله ای بدیم، بعدش اوکی میشه. البته من هنوز دلم می گیره ها. اما خوب نمی شه که…اصلا مگه من کینه ای می تونم باشم. شما بگو می تونم؟؟؟
آبی بس نیلگون نیاز است.
دلم هوای اب کرده، دریا..قرارم بود هفته دیگه بریم کمپینگ کنار یه دریاچه قشنگ، بس که این مهمون ماهانه دیر اومد، حالا هم که بریم بنده باید با دست و پای بسته به ساحل نیلگون و موج های کم ارتفاع خیره شم. خونه هم استخر داره. البته بنده یکبار بیشتر نرفتم، همچین حیای درونم بهم فحش داد همون یه بار. بس که دید داره. حالا فکر نکنید من مایو چی می پوشم؟ من یه مایو دارم از هر لباس پوشیده ای پوشیده تره، یه دامن کوتاه با مزه هم داره. اما من روش دامن تنم هست همیشه. با اون که استین داره یه کمی تا دم استخر رفتم و دامن خودم و در اوردم و رفتم توی اب. توی ابم که خوب کسی نبود جز من و همسری، اما عذاب وجدان همسایه ها که از خونه هاشون شاید ببین توی دلم رفت و نشست و کلا من دیگه نمی رم. چه کاریه…دلم اب می خواد.
آیا چاقی هست که دوست نداشته باشد لاغر باشد؟
دیروز با دوست جون وایبری می کردیم( همون چت وایبر) که بحث به این موضوع رسید. شخصا معتقدم هیچ چاقی نیست که نخواد توی حیطه وزن مناسب باشه. وزنی که توش بتونی لباس مورد علاقه اش و بدون مشکل بپوشه. اما به یه نتیجه رسیدم، خیلی وقت ها چاقها(بخونید سیما و اینا) به دلیل اشتباه می خوان لاغر شن و سلامتی خودشون و برای این لاغری کلا به فنا می دن و قربانی می کنن و باهاش کله پاچه درست می کنه. با سلامتی کله پاچه ها…
اما خوب، برای خیلی ها لاغری، رسیدن به وزن مناسب، پوشیدن یک لباس خوب( بخونید سیما برای عروسی می خواست این کار رو بکنه، اما شکست خورد)یک هدف هست که وسیله و جبران می کنه. منم منکر این موضوع نیستم، اما اصول سلامتی و دیگه نمی خوام زیر پا بزارم. من با گشنگی کشیدن مشکلی ندارم، با ورزش بعضا چرا. مثلا نمی تونم بدوم. سختمه، نفسم کم میاد و پایه ندارم. اما می خوام لاغر شم اینبار، نه به خاطر حرف دیگران( که کلا من یه چیزی دارم درونم که حواله می ده حرفهای مزخرف مردم به ناکجااباد هستی) نه به خاطر لباس، به خاطر خودم. می خوام به خودم ثابت کنم که این چربی های اضافه من نیستم، من یک خانوم فعال( خواستم بنویسم دختر، بعد چهره خودم و توی سی سال دیگه تصور کردم که داره این و می خونه و همچینی خندم گرفت) هستم که می خواد به زنان و دختران جامعه اش نشون بده سالم بودن بهتر از لاغر بودنه. و برای این کار باید خودش سلامتش و بدست بیاره و به سبب سلامتش لاغری رو. همچین هدف والایی دارم من.(بی شوخی)
آگوست ماه خوبی ها؟
برنامه غذایی درست می کنم برای تو ای ماه آگوست، آخرین ماه آزادی. آخرین تابستونی که من توش دینبل زدم تا بی نهایت…و هماکنون شما رو دعوت می کنم با من به این عکس لبخند بزنید. بله شمایی که نمی دونم هستید یا نه اصلا. ایشالله که باشید. اگه نیستید هم لبخند بزنید با من به هوای گرم و شرجی این شهر…
سلامتی و شادی بدرقه راه همگی…