top of page
Search

روز ۶۸- پنج ساله شدیم

  • Writer: قلک بانو
    قلک بانو
  • Sep 11, 2015
  • 2 min read

پنج سال پیش، ساعت ۷ صبح بیدار شدم رفتم آرایشگاه تا بشم عروس. امروز ۵ سال از اون روز خوب می گذره. از همه اون خاطرات رویایی. از اون رقص تند با دوستها و از اون دستهای مهربونی که خیس خجالت بود وسط مجلس زنونه. مرسی همسری که اومدی به زندگی من. بودن با تو، خندیدن با تو همه روزهای من رو ساخته. روزهای ابری زیادی رو با هم سپری کردیم. خستگی راه های پر پیچ خم رو با هم گذرونیدم. می دونم بازم راه زیادی داریم در پیش رو، اما همین خاطرات ، همین تجربه ها من رو به تو نزدیک تر کرد. توی این پنج سال یک حقیقت برام واضح تر شد، من بهترین رو انتخاب کردم. بهترین مرد رو. کسی که دوستم داره برای خودم. کسی که مهربونه، بخشنده هست و نازنین.

بهترین من، نازنینترین من، ۵ سالگیمون مبارک. مرسی از اینکه به زندگی من اومدی. مرسی از اینکه روزهای من و نورانی کردی با حضورت. مرسی.و خدایا متشکرم که بهترین رو به من هدیه کردی.

پ.ن یکی از ذوق های این روزهای اول مدرسه اینه زودتر از تو بیدار بشم و به صورتت توی خواب نگاه کنم. به ته ریش که توی نم نم های صبح صورتت رو سبزه کرده. توی تاریکی از پشت بغلت کنم و بگم و بوست کنم. یکی از بزرگترین نعمت های این روزهام اینه که وقتی بهت برسم بخندم و دستت رو بگیرم بی بهونه و با بهونه. بهت بگم عزیزم و طعم حضورت رو به زندگی بپاشم.

پ.ن ۲- همه جا گفتم اینجا هم می گم. همسر من از من خیلی بهتره. یه پسر مهربون بی ادعا. همه اونچه که من از یک همراه توی زندگیم می خواستم رو داره، فقط گاهی فراموش کار می شه.

 
 
 

Recent Posts

See All
روز ۲۰۳- پرشین بلاگ دیوانه

پست ها رو می خوره. یه جای واسه خودش ول می کنه. بی ادب. این پرشین بلاگ هم شد سیستم بلاگ درست و حسابی می خوام. اینجا رو شما می بینید؟! می...

 
 
 

Comments


این سی کیلوی اضافه...

join us

 for the 

PARTY

Recipe Exchange @ 9pm!

من یه زنم در آستانه سی سالگی که از تلاشها، دغدغه هام، شسکت ها در راه لاغر شدن می نویسم.

  • Google+ Social Icon
  • Instagram Social Icon
  • Pinterest Social Icon
  • images.png
  • myfitnesspal.png
من و می تونید اینجاها دنبال کنید
آرشیو موضوعی

© ۲۰۱۵ قصه ها و غصه های یک قلک بانو. Proudly Created with Wix.com

bottom of page