روز ۶۷- به بیماری قلبی بگید نه!!! همین امروز
ادم های زیادی رو دیدم وقتی بحث غذا می شه می گن نه ما اینجوری دوست نداریم، و یا اون چیز لذیذ و یا نه اصلا به ما نمی سازه. توی همین ادم ها خودم هم بودم. یعنی بودمی که می گم شما یه دختر لوس و ننر رو تصور کنید که آبگوشت مامان رو نمی خورد. غذا بد می خورد. چیپس و پفک عشق بود(عشقش هست…اما دیگه نمی خوره) .
استدلال های مردم برام توی این چند وقت خیلی عجیب بوده، مثلا یکی از اشناهای عزیز من مثلا غذا رو با نمک نمی خوره، شور می خوره. بعد بهش اعتراض که می کنی می گه بدنم نیاز داره. (خوب عزیز من، معتاده هم بدنش نیاز به مواد داره) الان این آشنای عزیز در سن ۴۳ سالگی دچار فشار خون بالاست، در آستانه قرصی شدن. این چه استدلالی هست؟یا مثلا پدر عزیز من با اینکه رژیم غذایی بسیار سالمی داره، عاشق ماست گوسفندی هست. هر چی هم من بهشون گوش زد می کردم این فقط مریضی می اره، می گفت نه…ما زیاد نمی خوریم. الانم روی تخت بیمارستان منتظر عمل.
غذا خوردن یک جور عادت هست. فقط و فقط عادت. این رو از کسی می شنوید که عاشق آشپزی هست. ولی در عین حال معتقده ما داریم با شیوه غذا خوردنمون، در های مریضی و بیمارستان رو باز می کنیم. آمار بالای مریضی های پوستی، سردرد های مزمن و کیست های مختلف نمونه بارز این حرف منه. من هرگز نمی گم غذا و غذا درمانی می تونه جای دکتر و علم پزشکی رو بگیره. اما کاملا معتقدم با طریقه درست تغذیه، می شه از دفعات مراجعه به پزشک کاست.
برای من غیر قابل درک هست یک نفر حاضره قرص ویتامین ۳ بخوره اما یه دونه پرتغالم توی زمستون نخوره. یا اینکه ۱۰ تا مسکن رو به خوردن چند وعده غذای ساده و خوشمزه ولی گیاهی ترجیح بده. من از روزی که یادمه از خوردن قرص و آمپول بیزار بودم. بخصوص آمپول. در نتیجه اینکه یک نفر درمانهای ساده رو به داروی شیمیایی ترجیح می ده برام سخته.
خوشبختانه توی این یک سال فقط یک بار مریضی خفن گرفتم اونم آنفولانزا دقیقا پارسال که رفته بودم آمریکا دیدن خواهر، یک هفته تب و لرز…تنها قرصی که خوردم ادویل بود و نایت کیول(که تب بر هست و مسکن) و گفت بدنت رو با خوردن مایعات شستشو بده.(حتی دکترم رفتم، چون تبم قطع نمی شد گفت انفولانزاست ولی هیچ قرصی لازم نداری، استراحت کن و مایعات بخور) و من نمردم. با همه چرکی که کرده بود گلوم. حالم خوب شد و زنجفیل و سیر و پیاز من و نجات داد.
آهای نازنینان من، اگه یه دکتر امروز بیاد بهتون بگه می شه بیماری قلبی رو به احتمال ۹۹ درصد ریشه کن کرد. اگه بهتون بگه احتمال ابتلا به سرطان رو تا ۵۰ درصد کم کرد. اگه بهتون بگه کیست ها، سردردهای مزمن، ناراحتی روده و معده و … رو می شه برای همیشه به تاریخ سپرد… بازم حاضرید هزینه بالای دارو، بیمارستان، دکتر، و از همه مهمتر درد رو تحمل کنید؟!
غذاهای گیاهی یا بهتر بگم غذاهایی که تماما بر پایه گیاه هست، سالم تره، بهتره، و مزه خوبی داره. مزه خوب برای توصیف چیزی که من عاشقش هستم کم لطفی است. اما بزارید اینجوری بهتون بگم: شما می تونید یه عمر غذای سالم بخورید، خوب زندگی کنید، به زمین کمک کنید و شاد باشید. یا چند سالی غذای بد بخورید، زمین رو آلوده کنید، درد بکشید و آخرش غذاهای بی نمک و بی مزه برای نگهداری از اندک سلامت باقی مانده مصرف کنید. انتخاب با خود ماست.
عوض کردن عادت کار سختیه…کاملا قبول دارم. منم سختی کشیدم. اما پشیمون نیستم. توی این یک سال و نیم که گیاه خوار هستم، هر روز بیشتر به این نتیجه رسیدم انتخاب درست بوده. هیچ مسیر درستی بدون سختی نیست. من به شما نمی گم امروز گیاه خوار شوید، فقط می گیم نگاهمون رو عوض کنیم. گوشت قوت نداره و شیر کلسیم نداره. با سبزیجات سبز آشتی کنید. من می گم غذای گیاهی خوشمزه است، غذاست، نه یک مشت علف آپز و بی نمک. من می گم زندگی کنید و لذت ببرید نه درد بکشید با توهم لذت. من معتقدم هر چیزی که خارج از خونه درست شده، نصف اون چیزی که توی آشپزخونه درست می شه قوت نداره. من از کنسرو ها جز تعداد مشخصی از اونها مثل رب متنفرم، چون همه خوبی های گیاه رو از میون بردن.
سبز زندگی کنید، برای فرزندانتون آینده ای سبز بجا بزارید. نعمت خوب سلامتی رو اشاعه بدید. شما رشته سلامتی خودتون و نسل بعد از خودتون رو توی دست دارید. اجازه ندید این روش اشتباه که توی جامعه باب شده شما رو هم با خودش ببره. با بدن خودتون آشتی کنید. لطفا…لطفا …لطفا.
پ.ن- من سال پیش، بعد از عمل جراحی که پدرم داشت با مامانم کلی بحث کردم. التماس کردم. خواهش کردم، و حتی گاهی دعوا که گوشت به پدرم ندن. کسی گوش نکرد. در اولین ازمایش خون بعد از عمل، کلسترول همیشه نورمال پدر، از حد نرمال بالاتر رفته بود در حدی که دکتر بابام رو دعوا کرده بود. (پدر من نه کلسترول بالا داشت، جز یکی دو بار که یه خورده از حد مجاز بالاتر رفته بود). رژیم غذایی تقریبا گیاهی بود، جز گهگاهی گوشت و لبنیات. همین دو عدد شیر و ماستم من هر چه اصرار کردم که خوب نیست چون بابام توی خونش عفونت بود بعد از عمل ، همچنین واسه اون خرنچنگ اصولا می گن چربی های لبنیات مناسب نیست. حالا، دقیقا همه به حرف من رسیدن. رژیم غذایی که دکتر تجویز کرده همونی هست که من یک سال پیش گریه می کردم و التماس می کردم که رعایت کنن… وقتی دیروز به مامان اینو می گفتم، می گفت ما که غذاهامون سالم بود. می گم خوب اون پنیر رو من می خوردم یا ماست گوسفندی رو. همچین عصبانی شدم… به شما می گم امروز همین امروز، فعالیت ورزشی، و تغذیه خوب می تونه بیماری قلبی رو ریشه کن کنه…بازم بگید لذت غذا…من از خودم عاشق تر به غذا کسی رو ندیدم…توی این سفرم به آبجی همین رو گفتم. اونم شوهرش توی سن ۳۵ سالگی دچار کلسترول نسبتا بالایی شده. که زنگ خطر هست. با اینکه اونها هم غذا به قول خودشون سالم می خورن. اما گوشت، تخم مرغ، شیر، پنیر همچنان توی غذاهاشون محوریت داره… باشد تا رستگار شویم!!!همین رو می شه گفت. احتمالا برای اینکه من ضایع شم، فردا سکته قلبی می کنم!