روز ۳۶- کیمچی عشق من...عشق بی مثال من
وای که من چقدر پوستم کلفته…یعنی عالی هستم ها…بی نهایت عالی می باشم. فوق العادم. اصلا انگار یه لایه پوست اهنی دارم.
امروز بلند شدم خیر سرم برم کالج ثبت نام کنم که اینترنتش بهتر و کنار دوستم باشم. رفتم اونجا می گن ااا شما ترم تابستون نبودین، ما اینترنتون قطع کردیم. حالا کی اینو می گن؟ بیست دقیقه مونده به ثبت نام. حالا ما چی کار کنیم. دیتای گوشی من و دوستم و نجات داد و ما تونستیم این ترم انتخاب واحد کنیم. عالین به قران اینا.
بگذریم.
بالاخره ثبت نام کردیم. بد نیست برنامه و راضی هستیم.
بعدش با بچه ها پا شدم رفتم رستوران کره ای…من چی خوردم. برنج و کیم چی...
بعدش رفتم برای خودم کیمچی گرفتم. الان من توی اسمون هام اصلا با فکر اون چیزی که الان توی یخچالم هست پرواز می کنه ذهنم. به به…
امروز روز اول هفته حساب میشه توی این کشور، زین جهت گزارش فعالیت ورزشی هفته پیش و ارائه می دم.
حال می کنید؟از دوشنبه پیش تا دیروز. خدایی خوب نیست؟!
همچینی از خود راضی هستم من.
ماجرای اون دوست پاکستانی که یادتونه، امروز داشت می رفت صفورا برای خودش یه دونه رژ دیور ۳۷ دلاری بگیره…من کف کردم. یعنی کف…. توی همین وضعیت داشت غر می زد که کتاب های این ترمش و پول نداره بخره. یکی اون دیوار و بیاره بزنه توی سر من. ملت خلن به مولا…
هیچی دیگه. تا الان که ساعت ۶.۳۰ بیشتر از ۹ کیلومتر راه رفتم، حالا یه نیم ساعت دیگه با همسری میرم یه قدمی می زنم توی این بارون شر شر… یعنی یه هو اسمون ترکید…!
خسته نباشم از همین مطلب مهم
شاد باشید و سلامت