top of page

من فضولم، ناهار چی خوردی؟

من دوستهای خیلی خوبی دارم. (ماشالله گوش شیطون کر) ازشون دورم اما دلم خیلی بهشون نزدیک هست. کلا از جمله اون دوستانی هستن که دلم براشون همیشه قنج می ره. کلا توی زندگی سه سری دوست دارم. دوست دبیرستان، دانشگاه و ارشد. الان نگید دوستهای خارجی ات کجان. اونا هم دوستهای خیلی خوبی هستن. کلا اینجا دوستهای ایرانی اینجام یا فامیل یا به واسطه همسری دوستم شدن و خودم نه هیچ وقت رفتم توی ایرانیای اینجایی نه می خوام برم. بحث بدی و خوبی نیست، بحث دوری و دوستی هست. (ایشالله همه شاد باشن منم یکیشون…همین دعا بسه برای بستن این مبحث) دوستهای خارجیم هم از همه قومی هستن، از کانادایی اصیل گرفته تا فلیپینی و ژاپنی و… با اینکه بسیار دوستشون دارم، اما خوب دوست داشتن داریم تا دوست بودن، مثلا برای یه دوست ژاپنی که زبانش از منم ناقص تره سخته توضیح بدی با خواهر شوهر(همسر من تک بچه هست،و این مثاله) زنگ زده و گفته غذات شوره و من بهم بر خورده و نمی خوام برم خونش. خوب نمی فهمه طفلک. این دوست ژاپنی من، به قدری ماهه(نایس به تمام معنا) که وقتی ازم خداحافظی می کنه همیشه می گه به من قول بده که روز خوبی داشته باشی و بخندی. اصلا موجودی هست برای خودش بماند. فکر کنم باید دسته بندی بالا و بکنم چهار سری. اما خوب منظورم دوست جونی جونی بود.

حالا چرا اینو گفتم؟ ببین نمی زاره این فکر من درست حرف بزنم.

کلا از مجموع ۱۰ تا دوست من، ۳ تاشون ازدواج کردن و یکشون عقده. اونایی که ازدواج کردن، خدا رو شکر از زندگی هاشون راضین. اما کلا نیست من فضولم. همش سرم توی زندگی ایناس.چی می خورین چی نمی خورین. دو تا از این دوستهای مزدوج من، همسران بسیار بد غذایی دارن. هر دو زوجین لاغر بوده و اضافه وزنی ندارن، و صد البته کسی که اضافه وزن نداره که نمی اد از منی که دارم می ترکم بپرسه چی بخورم و نخورم. اما من گفتم که فضولم و مثل یه بختک هر روز بهشون دستور می دم اینو بخور این و نخور. دوستم اون روز عکس غذاشون و برام فرستاد. من فشار خونم زد بالا، اما خودم و کنترل کردم اون لحظه نکشتمش. الان موندم چطور بهش بگم عزیزم تو یه ساعت می شینی غصه شوهرت و می خوری که بد غذا می خوره، بعد براش شامی می پزی که آدم سکته نکنه بعد خوردنش عجیبه. میگو سرخ شده(سوخاری بهش می گن)، اون یکی هم که پیاز سرخ شده(بازم فکر کنم سوخاری هست). هر جفتش پر از روغن و تخم مرغ و چربی. اونور غذا که پوره سیب زمینی بود بود پر از کره ، سالادشم که عزیز دلمی سالاد کلم با سس ماینوز بود. خوب می خواین خودکشی کنی راهکارهای بهتری هست. چطور می شه عادات غذایی و عوض کرد وقتی چیزی که می خوریم قرار نیست عوض بشه.


اون روز به همسری می گم، من اگه لاغر بودم اینا همه به من گوش می کردن اما الان تا هر چی می گم یه جور نگاه می کنن که انگار دارم بهشون فحش خواهر مادر می دم. همسرم خیلی شیک پیشنهاد دادن من لاغر شم. دست همسر درد نکنه با این پیشنهاد خوب…نظر شما چیه؟!

از اونور فکر کنم اسمم شده دکتر مزاج. چرا؟ خوب من جز اون دسته ادم هایی هستم که معتقدم ادمها سلامتیشون رابطه مستقیم داره به اجابت مزاج. یعنی کلی الان تحقیق کردم در این خصوصااا.(ببین از بحث دوستی به کجا رسیدم) اما خوب دوستم خیلی توی این مسئله مشکل داره، هی من بهش دستور می دم و می دونم اون انجام نمیده هاااا(الان اگه اینجا رو می خونی، بهت می گم برو انجام بده، دختر بدی نباش…) من به شخصه میزان اجابت مزاج روزانه ام از چهار بار بالاتر نباشه، کمتر نیست. به طور مثال دهن همه رو سرویس کردم توی مسافرت دو هفته پیش، در حدی که پسر خالم که دکتر داره می شه بهم گفت ببین تو آزمایش قند بده، خیلی می ری دستشویی…منم برگشتم گفتم آخه این فقط جیش نیست…یعنی پسر خاله دکترم کف کرد. گفت تو چی می خوری مگه…جوابش و خودش گرفت وقتی برای ناهار وایسادیم و من سالاد Kale و در اوردم و با اوکادوی خوردم. بعدش باز دستشویی…بهم فکر کنم فیبر متحرکم می شه گفت…خوب دوست دارم میوه و سبزی چی کار کنم…!!!

حالا چرا اینو می گم… می خوام بگم، عادات غذایی ما ایرانیا به فنا رفته. از دوست به اینجا رسیدم. عجیبه. نه؟؟؟

من دوستهام و خیلی دوست دارم. دوست دارم سالم باشن. بخندن و شاد باشن. اما می دونم همین مسئله مزاج افسردگی، خستگی و خیلی چیزهای بد دیگه ای به همراه داره. کاش ما یه کمی بیشتر به غذاهایی که می خوردیم توجه می کردیم.نکنیم این کار رو با خودمون…!!! بعدا خیلی حرف دارم راجب به اینکه غذاهای سنتی ایران خیلی خوب بوده و ما کجا داریم می ریم با این رژیم غذایی مزخرف. بله مزخرف…فرقی نمی کنه لاغر باشیم یا مثل من خپل و گامبو…سلامتی به وزن صرف نیست.

فعلا من نشستم چیپس خوردم، البته اول رفتم خریدم بعد خوردم. چون حالم خوب نبود، از صبح خونه سابیدم، ساعت ۳ دیدم یادم رفته غذا بخورم گشنم بود. ضعف کردم، غش کردم و تنها چیزی که بهم می چسبید چیپس و هندونه بود که خوردم. الان ترکیب و دیدی؟! چیپس و هندونه ترکیب خیلی خوبی هست. بازم می گم همینه که هست. دلم خواست…می خوام الان خرس بشم. شام و ناهار و باهم خوردم( دروغ می گم مثل گربه همسایمون که لوسه، من عدس و جو پختم و با سس تند خورده بودم قبلش اما سطح انرژی ام زیر منفی دو بود بس که مثل کزت خونه سابیدم. الان خونم برق می زنه. بلهههه) بعد از مدت ها دلم چیپس خواست، جونم نداشتم توی فر درست کنم…خسته بودم، آشپزخونه هم کثیف می شد خوب…اینجوری نگاه نکن. اخرین بار توی سفر یه مشت از این چیپس گیاهی بی مزه ها خوردم…خوب گناه دارم منم… عاشق چیپسم…اصلا گوشت شه به تنم…

جمعه خوبی داشته باشید

سلامت باشید و تند درست


این سی کیلوی اضافه...

join us

 for the 

PARTY

Recipe Exchange @ 9pm!

من یه زنم در آستانه سی سالگی که از تلاشها، دغدغه هام، شسکت ها در راه لاغر شدن می نویسم.

  • Google+ Social Icon
  • Instagram Social Icon
  • Pinterest Social Icon
  • images.png
  • myfitnesspal.png
من و می تونید اینجاها دنبال کنید
آرشیو موضوعی
No tags yet.
bottom of page