top of page

روز ۲۵- تمیز کاری

خونه من خیلی تمیز هست، حداقل خودم به این اعتقاد دارم. حالا نه به تمیزی خونه مامانم اینا..(این اینا همیشه برام این سوال و ایجاد می کنه، اینا کین دقیقا) . خونه من یه خونه کوچلوی یه اتاق خوابه، نقلی توی یکی از هایرایزها اطراف تورنتو هست.(الان من به مدت یک دقیقه دارم فکر می کنم های رایز به فارسی چی می شه، بعدش می گم برج که نمی شه، برج بلنده…اما بعدش می گم خوب برج نه خیلی بلند هم میشه؟! کلا مشکل دارم با خودم). خونم منظره خیلی خوبی داره، و با اینکه افتاب نداره( جز تابستونها بین ساعت ۶.۳۰ تا ۸.۳۰ صبح اونم فقط بالکن نقلی) ولی نورش خیلی خوبه. خونه من الان سه ساله خونم هست. قبلش مونترال زندگی می کردیم من و همسری به واسطه کار آقای شوهر اومدیم اینجا.

سه سال پیش دو آگوست من کوچ کردم تورونتو…

الان بعد سه سال، این شهر شده خونه ام. دوسش دارم.این شهر شلوغه، زشته و در هم بر هم هست.(کدوم شهری قشنگه، به استثنای واشنگتن دی سی که واقعا زیبا بود، من شهر قشنگ توی امریکای شمالی ندیدم.) و من این شهر رو دوستش دارم، هر چند گاهی به زور.


خوب بزارین بیشتر از خونه بگم، این خونه مال اوایل(شاید اواسط، اما زیر ۸۰ هست) دهه ۷۰ میلادی هست، یعنی قدیمی، اما بسیار خوب نگهداری شده. در حدی که بزنم به تخته از خونه نو سازهایی که دیدم بعضا بهتره. اون زمان ظاهرا ملت خسیس نبودن و دیوارشون کاهی نبود که باعث بشه ادم برای دستشویی رفتن هم احساس عذاب وجدان کنه که الان اقای همسایه صدای فعالیت روده من و می شنوه.( خونه یکی از دوستامون دقیقا اینجوری بود، طفلک همسایه اش اسمش بود اقای آروغ، اخه ادم توی خونه خودش هم ارامش نداشته باشه…کجا داشته باشه؟! هانننن؟؟؟ یکی به من اینو بگه. کجا؟)


بگذریم… خونه ما پر از گله، از اینا


اینا


من عاشق گلم، و خودم هم گلم. اصلا خونه بی گل مگه میشه…؟!


تنها مشکل خونه ما نداشتن لباسشویی هست. من نمی فهمم ماشین ظرفشویی می خوان چی کار ملت، خوب با دست بشور، اما لباسشویی ندارن.البته این مشکل اکثر رنتال ها هست. (خوب ما پولدار که نیستیم، تازه از قشر فرهیخته دانشجویی ام هنوز داریم شهریه می دیم و نمی تونیم بریم برای خودمون قام قام خونه بخریم…اونم با خونه های تورنتو و قیمت ها نجومی)

این نداشتن لباسشویی توی خونه من و کلافه می کنه. من معتقد نیستم سگ نجس هست(یه استاد فقه داشتیم، ادم بسیار باحالی بود، اگه این و بهش می گفتیم همون موقع حکم ارتداد و صادر می کرد. ادم مذهبی بسیار سختگیری که برای خودش ادم بود، دوستش داشتم. بسیار ازش چیز یاد گرفتم، هرچند افکارش برام عجیب بود… یادش بخیر) اما خوب دوست ندارم لباسم و جایی بشورم که طرف حوله سگش و شسته…حق دارم؟! من هر دفعه می رم پایین (لباسشویی ساختمون توی زیرزمین ساختمون یا پارکنیگ هست) لباس بشورم، اول مثل خلا اب و ابکشی می کنم. یه بار یه خانوم روس با چشمهای گرد من و نگاه می کرد، و من لبخند زدم…نمی شد توضیح داد، نمی فهمه… اون شرتش و هم اونجا می شوره، چه می فهمه من چی می گم… از بعد اون من همیشه کله سحر می رم لباس شویی…اگه کسی نباشه با دستمالهایی که دارم سریع تمیز می کنم تا جایی که بتونم. باشه هم خوب نمی کنم…نمی شه…ملت فکر می کنن خلم…، بعلاوه من اصلا دوست ندارم ازم سوال بپرسن چرا، بخصوص اینکه بعضی وقتا مثلا طرف لباسش و در می اره و من می خوام لباس هام و بزارم توش…ضایع هست خوب…اون لباسهایی که بدون تمیز کردن می شورم و هم با درجه پر حرارت می شورم و بیشتر پول می ریزم توی حلقوم این ماشین لباسشویی ها تا بلکه حس کنم تمیز شدن…


حالا خوبه من خیلی پایین نمی برم لباس ها و برای شستشو و ترجیح می دم با واشر نیم کیلویی خودم توی اپارتمان لباس ها و بشورم که پروژه هفتگی هست. خوب فرض کنید دو تا ادم که حداقل روزی یه لباس کثیف می کنن چقده لباس دارن برای شستشو…نیما(همسری) و شما نمیشناسید، هر دفعه می ره حموم حتی اگه زیرپوشش و همون روز پوشیده باشه، باید عوض کنه. فرقی نمی کنه عرق کرده باشه، تمیز باشه یا نباشه…منم بدتر از اونم…مصیبتی داریم… حالا این وسط با این هوای شرجی مگه لباسهای شسته شده خشک می شه. زمستون به واسطه بخاری سه سوته خشکه. تابستون باید دو روزی واسه خودش توی اتاق خواب روی این جا رختیا باشه…مصیبته به قران.


آها اینا رو گفتم بگم، الان امروز باید خونه و تمیز کنم. تمیزها…هفته پیش تکونش دادم.اما فردا پسر خاله جووونی می اد که یه هفته باشه اینجا. منم که حساس …الان دستشویی و حمام کلا سابیدم، دستهام الان بوی وایتکس می ده،نه من از وایتکس استفاده نکنم دروغ گفتم…الان دستهام بوی دستکش پلاستیکی می ده … لباسها و دارم می شورم. بعدش می رسه نوبت اشپزخونه….!!!چقده کار…باید خریدم برم…به به!!!اینم از یه پنجشنبه دوست داشتنی…!

این سی کیلوی اضافه...

join us

 for the 

PARTY

Recipe Exchange @ 9pm!

من یه زنم در آستانه سی سالگی که از تلاشها، دغدغه هام، شسکت ها در راه لاغر شدن می نویسم.

  • Google+ Social Icon
  • Instagram Social Icon
  • Pinterest Social Icon
  • images.png
  • myfitnesspal.png
من و می تونید اینجاها دنبال کنید
آرشیو موضوعی
No tags yet.
bottom of page