روز ۲۲- من و این درد خفیف
گاهی لازمه یه روز خوب داشتن یه شب خوبه، یه خواب خوبه. و وقتی که این و از خودت به دلایل واهی مثل فکر و خیال مسخره دور می کنی چه توقعی داری؟
حالا این حکایت منه. دیشب اینقده قبل خواب فکر و خیال کردم که توی اوج خستگی خوابم نمی برد. بیا وقتی هم که روزگار برام مشکلی ایجاد نمی کنه، خودم با قصه بافی شروع می کنم به مشکل ایجاد کردن. داستانی داریم ما ها.
بگذریم. امروز دلدرد و کمردرد مهمون ماهانه من و کلا از زندگی انداخت. یعنی یه جوری که الان لباسهام هنوز توی اتاق بعد دو روز منتظرن من برم جمعشون کنم و برن توی کمد.(قول می دم امشب این کار رو بکنم.)
اینقده خسته بودم و حالم گرفته بود از این درد(تازه این درد نسبت به زمانی که گوشتخوار بودم به مراتب کمتر شده، همچنین نسبت به زمانی که اون فیبروم لعنتی مثل کنه چسبیده بود به رحم نازنین)، که کلا حال نداشتم برای همسری غذا درست کنم. در نتیجه فقط برای خودم یه چیزی سر هم کردم و به همسری گفتم سر راهش برای خودش سالمون بگیره. و الان همسری همربان داره ماهی خوشمزه خودش و می خوره و منم اینو خوردم. راستی نمی دونم شما با فیتنسپل آشنا هستید یا نه. من همه خوراکی روزانه ام و اونجا وارد می کنم. نه به واسطه کم خوردن کالری، بلکه چون من می خوام مطمین شم که مواد لازم به بدنم حتما می رسه با رژیم گیاهی. یعنی کاری که قبلا نمی کردم. الانم کالریم حول و حوش ۱۳۰۰-۱۵۰۰ هست روزانه. نه کم نه زیاد.
این یه غذای خوشمزه هست موادش هم برنج قهوه ای، قارچ، لوبیا، رب، پیاز، سیر، اسفناج و فلفل دلمه قرمز و ادویه های خوشمزه هست. کلش ۳۵۰ کالری داشت و من بسیار دوستش دارم
اما همش گیاهی هست. یعنی فردا می شه یه هفته که دیگه حتی پنیر هم نخوردم. راستش خیلی حس بهتری داره معده عزیزم، آخه کلا با پنیر رابطه حسنه ای نداریم من و معده. هر چند این دل گاهی به یادش قنچ می رود.
الانم با خوردن دو عدد ادویل مهربان اینجا نشسته ام. کمی بهتر هستم، شاید بروم کمی این پاهای نازنین و از هم باز کنم. امروز که یه تنبل بالفطره بودم و بس.
فردا هم باید نون درست کنم و می خوام باز شیرینی بدون تخم مرغ، آرد و شیرم و درست کنم. خوشمزه بود. ایندفعه می خوام شیرینیش و از خرما بگیریم و توش گردو هم اضافه کنم.
انشالله که خوب بشه.
شاد باشید و سلامت
