روز ۴- هوای سرد تابستانی
باز نشستم توی بالکن کوچلوی خونه، رو به روی گل های رز صورتی و قرمز و دارم می نویسم.
دیروز همونطوری که گفتم روزه بودم. همسری از خونه کار می کرد و منم برای خودم گشتم. ساعت ۲ سعی کردم ببینم موهام و برای عروسی چطور درست کنم. یعنی فحشی نبود که به آرایشگری که ایران موهام و کوتاه کرد ندم. یعنی گندی بود که به موهای نازم زده. یعنی مثلا لیر زده بود اما خوب ببین لیر هم یه شرایطی داره، این موی من هر کدوم یه طرف بود. منم عصبانی و گشنه، قیچی و برداشتم و پایین موها رو زدم. به همین قشنگی… الان باز موهام و بیشتر درست دارم. اما کلی گریه کردم هاااا بی خودی... حالا نکته ای که باید بهش فکر کنم اینه که توی عروسی چی کارش کنم. شاید هفته دیگه برم و کوتاه کوتاهش کنم خلاص، یه چیزی شبیه این مدل. کلا حساست پوستی هم اذیت می کنه پوست سرم رو، بهتره. می خواستم بعد از عروسی کوتاهش کنم، اما فکر کنم با این وضعیت الان کوتاه بشه شرف داره.
برای لباسم، یه لباس سیاه خیلی ساده داشتم. از اونا که هیچی روش نیست، فقط یه لباس سیاه ساده استین حلقه ای هست. پوشیدمش با یه کمر بند طلایی رفلورن که دو سال پیش خریده بودم. فکر کنم بهترین آپشن من هست. هر چند که لباسش گرمه و شاید برای تابستون مناسب نباشه اما خوب سیاه هست و شب محسوب می شه. بعدشم، اینجا اینقده الان سرده که من با یه سویشرت نشستم روی بالکن و می نویسم، در نتیجه خیلی مهم نیست.
دیروز به واسطه گشنگی راه نرفتم. عذاب وجدانی دارم بس شدید الان. هی به آقای همسر گفتم بیا بریم راه بریم گفت ضعف می کنی. حالا من الان این عذاب وجدان و چطور جبران کنم؟
امروز باز همسر از خونه کار می کنه. الانم مثل هر ماه اومدن و آژیر اتیش سوزی و امتحان کردن و طفلک همسر وسط یه تلفن مهم بود با دایرکتور بخش. حرصی خورد ها. خوب از خونه کار نکن. منم هیچی کار خاصی نمی کنم. فعلا که باز مثلا روزه هستم و نشستم دارم برای خودم دینبل می زنم.
نتیجه گیری: روزه که می گیری، روزه تو رو می گیره تا اونو.